اینجا راه پرداخت است؛ درست در شروع ۱۰ سالگی آن! کمی عجیب است؛ مگر چند سال است که مردم کارت بانکی در جیبشان دارند؟ مگر چند سال است میگوییم کارت به کارتش کن؟ مگر چند سال است میگوییم پرداخت فقط با کارت بانکی؟ بله در طول تمام این مدت راه پرداخت در کنار این صنعت بود و رشد راه پرداخت در کنار رشد این صنعت آهسته و پیوسته اتفاق افتاد. من، مینا حاجی، هم این فرصت را داشتم که ۴ سال پیش با راه پرداخت آشنا شوم و در کنار آن رشد کنم. اوایل ترم سه کارشناسی بودم که کارم را در راه پرداخت به شکل پاره وقت شروع کردم. برای من شروع سختی بود چراکه اولین تجربه کاریام بود و شاید راه پرداخت برای کسانی که ذوق و شوق اولین تجربه کاری را دارند جای جذابی نباشد چراکه در عین زیباییهایی که از بیرون دارد از درون سخت و خشن است. بهعنوان اولین تجربه کاری، کارکردن در راه پرداخت در عین حال که خیلی سخت و پراسترس بود، لذتبخش و هیجانانگیز هم بود و هنوز هم بعد از حدود ۴ سال برای من همچنان همین است.
اگر بخواهم تجربه کار یادگرفتن در راه پرداخت را به چیزی شبیه کنم، آن هل دادن آدمها در استخری ۳ متری است. بله تجربه شروع کار در راه پرداخت و کار یادگرفتن مثل تجربه هل دادن آدمها در استخر ۳ متری و یاد دادن شنا به آنها است. مربی از بیرون استخر داد میزند که برای زنده ماندن باید چه کاری انجام دهی و دیگر باقیاش با خودت است. درست است که نجات غریق هم بیرون استخر اماده پرش و نجات در لحظه اخر است ولی اگر نجات غریق بیرونت بکشد، راه پرداخت برای شما دیگر جای ماندن نیست. راه پرداخت جای کسانی است که به سرعت توان تغییر و سازگاری با شرایط جدید را دارند چراکه راه پرداخت همیشه دنبال کارهای جدید است و سلیقه خاص خود را دارد. در این ۴ سال کارهای مختلفی را در بخشهای گوناگون راه پرداخت انجام دادهام و هر بار در یک استخر جدید هل داده شدهام. هل دادنهایی که باعث شده نهتنها مجبور به یادگیری چیزهای جدید شدم بلکه سرعت یادگیری چیزهای جدید نیز در من بیشتر و بیشتر شده است. ولی با تمام سختیهایی که این کارهای جدید دارد، وقتی انجامش میدهی و درست هم انجام میدهی، لذتبخش میشود و چیزی که در آخر میماند شیرینی خروجی کاری هست که تکراری نیست.
اصل اساسی راه پرداخت این هست که باید هر روز خودت را به روز کنی و چیزهای جدید یاد بگیری و این کار آسانی نیست. در راه پرداخت هیچ روزی مثل روز قبل نیست و نمیتوانی پیشبینی کنی که امروز چه میشود. هر روز صبح که وارد دفتر میشوم، منتظر این هستم که بخواهیم یک کار جدید را شروع کنیم و راستش را بخواهید بعضی مواقع از انجام این کارهای جدید خیلی خوشحال هم نمیشوم و آن هم به خاطر تنبلی است که بهصورت موقت به سراغم آمده است.
اعتراف میکنم که بعضی مواقع در کار کردن کم میآورم، ناراحت میشوم و غر میزنم ولی خب مگر کار تاثیرگذار کردن بدون اینها هم میشود!؟ ولی با تمامی اینها همیشه سعی کردم بهترین کاری که میتوانم را انجام دهم.
دیدگاهتان را بنویسید